به نام خداوند بخشنده و مهربان

سرای خویشتن





۱۱ مطلب با موضوع «حکمت ها» ثبت شده است

ایران پر حاشیه

چرا ایران انقدر حاشیه داره مگه اینجا خبریه یا شاید قراره خبری بشه؟؟؟
توی دنیا یه تفکر وجود داره و اون هم تفکر سرمایه دارای یهودی هست که سهام اکثر صنایع و بانک ها رو دارن و بخاطر مسائل سیاسی هیچ نام و نشانی ازشون در هیچ جایی برده نمیشه اونها بخاطر لابی، اقتصاد و تاریخچه قدرتمند و سیاست های پلیدی که دارن در داخل تمام کشورها به راحتی نفوذ کردن یا امکان نفوذ دارن و کنترل خیلی از مسائل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی رو در چهارچوب قوانین خودشون در اختیار دارن ولی تفکر مردم ایران اگر شکوفا بشه با اونها در بسیاری از مسائل در تضاد هست و ایران شده گره کور دنیای پرزرق و برق اونها
حالا از همه امکانات دارن استفاده میکنن که داخل مردم ایران تفرقه بندازن و اونها رو از مسیرشون خارج کنن و اجازه رشد فرهنگی و اقتصادی رو نمیدن

۰ نظر

رسیدن به کمال

حضرت آدم در بهشت از تمامی نعمت های خدا بهره میبرد هیچ کم کاستی نداشت فقط یک میوه ممنوعه بود که نباید میخورد هیچ درد جسمی نداشت ولی شاید بخاطر انجام ندادن آن کار افسرده شده بود و ناراحتی روانی پیدا کرده بود پس رفت و آن یک کار را انجام داد و باعث شد به دردی بزرگ دچار شود شاید او فکر میکرد اگر این کار را انجام دهد به کمال بیشتری میرسد و خدا هم از انسان همین را میخواسته و خبر داشته که انسان روزی به این میوه ممنوعه دست میزند پس چرا آن را انجا قرار داده ؟ خدا آن را آنجا گذاشته بود که انسان ملال را بچشد و درد را تجربه کند و دوباره به کمال برسد

فرزندان آدم هم تا روز قیامت روی زمین هم همین مسیر را میروند تا روزی که همه انسانها به اشتباه خود برسند و تمام بدی ها را از بین ببرند و در برابر خداوند تسلیم شوند و وسوسه های شیطان به طور کلی رنگ خود را از دست بدهد در آن هنگام قیامت اتفاق میافد و انسان هایی که در آن زمان زندگی میکنند همه وارد بهشت میشوند و بدی از نسل بشر پاک میشود این وعده خداوند است که فقط با وجود فرستاده او ممکن میشود

تا آن زمان شیاطین لذت های مادی را برای انسان نیکو جلوه میدهند و انسان را فریب میدهند و انسان ها دایماً در روی کره زمین به دنبال آن لذت ها میگردند بعد از این که به آنها رسیدند دچار یکنواختی و ملال میشوند و در پی رسیدن به لذتی دیگری دوباره خود را درگیر رنج دیگری میکنند و این چرخه فراموشی ادامه پیدا میکند در طول این چرخه اتفاقات زیادی روی میدهد که انسان را دچار بحران های روحی میکند، اگر در زمان این بحران ها  اندکی تفکر کنند میفهمند که لذت فقط تفکر در دین و معنا، انجام کارهای خوب و تسلیم بودن در برابر اراده خداوند است انسانی که این ها را درک کرد و به بلوغ رسید دیگر هرگز دچار ملال نمیشود حتی اگر در اثر یک بلا جسم او رنج ببرد اما روح او رنجی نمیبرد چون همه رنج ها را فانی میبیند و همواره بیاد خداست  و دچار فراموشی نمیشود

گاهی افسردگی بعضی از آدما به کمال نزدیکتره تا سرخوشی خیلیا...
تفکر برای رسیدن به کمال گاهی مث رانندگی آفرود در دل شبه که فقط تا شعاع نور ماشین خودت رو میتونی ببینی راه مشخص وجود نداره و مثل یه مدرک دانشگاهی نیست که یه شروع و پایان مشخص داشته باشه

باید به تنهایی وارد اقیانوس کتاب ها و اتفاقات بشی و با خوندن اونها و پشت سرگذاشتنشون خودت رو به سمت ساحل کمال حرکت بدی و نکته مهم اینجاست که هیچ وقت تا زمانی که زنده هستی به ساحل نمیرسی و فقط اگر مسیرت درست باشه به اون نزدیک میشی همسفر عزیز این جهان محل ایستادن نیست محل عبور کردنه اگر بایستی خودتو سرگرم کنی غرق میشی اگر دچار رنجی شدی بدون باید حرکت کنی و حرکت کردن هم ممکنه رنج آور باشه ولی تنها راه رسیدن به کمال هست و از غرق شدن بهتره آدم یه قطره از دنیای کمال رو نباید به یه اقیانوس از دنیای رنگارنگ نقصان ترجیح بده 

ذهن انسان درست کار مثل یه برکه آب بدون موج هست که عکس هر فردی داخل آب پیداست پس مواظب باشید اطرافیانتون یا شیطان چیزی به داخل او نندازند و اونرو گل آلود نکنند و اگر هم این اتفاد با توبه و انجام کار خوب سریع اون رو به حالت اول برگردونید
 

۰ نظر

روز قیامت کی اتفاق می افتد؟

روزی که بشر به کمال بلوغ خود میرسد، جوامع انسانی از گناه و شر رهایی پیدا کرده، به معنای واقعی خدا را میپرستند و درست زندگی میکنند . در آن دوران بساط انحراف و بی دینی برچیده میشود، زندگی آرام و آرمانی رواج میابد و وسوسه های شیطانی رنگ میبازد

ادامه مطلب...
۰ نظر

محشور شدن با پیامبران

در روایت  است که روزی داود نبی  از خدا خواست که همنشینِ او را در بهشت به او نشان دهد.

از جانبِ خدای عزّ و جلّ ندا آمد که فردا از دروازۀ شهر بیرون برو، اولین کسی که با او برخورد کردی، همان همنشینِ تو در بهشت می باشد.

حضرت داود  به همراه پسرش سلیمان ، از شهر خارج شد. پیر مردِ هیزم فروش را دیدند که صدا می زد، کیست که هیزم بخواهد؟ یک نفری آمد و هیزمش را خرید.

حضرت داود  پیشِ او رفت و سلام کرد و فرمود: آیا ممکن است امروز ما مهمان شما باشیم؟ پیر پاسخ داد: مهمان حبیبِ خداست بفرمائید. سپس مقداری گندم خرید و آنها را آرد کرد و سه عدد نان پخت و شروع به خوردن کردند.

پیر هر لقمه نانی که به دهان می گذاشت «بسم اللّه» می گفت و در انتها «الحمد للّه» و در آخر دستانِ پینه زده اش را به سمتِ آسمان بلند کرد و گفت: «خداوندا! هیزمی که فروختم، درختش را تو بزرگ کردی ،نیروی کندن را تو به من دادی، مشتری را تو فرستادی، گندمی را که خوردیم، بذرش را تو دادی، نیروی آرد کردن و پختن و خوردن و پایین دادن و هضم کردن ... را همه تو دادی، اما من در برابر این همه نعمت ،چه کرده ام؟؟!».

پیر این حرف ها را می زد و گریه می کرد. داود نبی نگاه معنا داری به پسرش کرد، یعنی همین است علت اینکه او با پیامبران الهی محشور می شود.

۰ نظر

درخت باش

در کلام وحی سورۀ ابراهیم آیه 24 مؤمن حقیقی، به «درخت پاکیزه» تشبیه شده است.

- درخت موجودی است دارای رشد و نمو  ما نیز باید به فکر رشد و ارتقای خود باشیم.

- این درخت، پاک و پاکیزه است  ما نیز باید اعتقاد و رفتارهایمان پاک و پاکیزه باشد.

- اصل و ریشۀ درخت، ثابت و مستحکم است  ما نیز باید در انجام وظایفمان ثابت قدم باشیم و از زخم زبان ها و تهدیدها نترسیم.

- این درخت، ثمرات و میوه هایش همیشگی است ما نیز باید در تمامِ عمر، باعث برکت و خیر باشیم.

- به درخت اگر سنگ و لگد هم بزنند، باز دستِ  از ثمر دهی بر نمی دارد ما نیز در هر حال باید به فکر خدمت باشیم.

- آلودگی محیط باعث پژمردگی درخت نمی شود بلکه آن را تصفیه می کند آلودگی جامعه و محیط نیز نباید باعث افسردگی ما شود.

- هر درختی، یک ثمره خاصی می دهد ما هم بدانیم که استعداد و توانایی مختلفی داریم ،کنار هم زیبا و مؤثر می شود.

- شکوفایی و بالندگی درخت در ایام نو نهالی و شادابی آن است ما هم بیاییم تا دیر نشده در ایام جوانی توشه مان را پُر کنیم.

- از درختِ خوب میتوان وسائلی ساخت که ده ها بلکه صد ها سال بماند ما نیز به فکر آثار ماندگار خود باشیم.

- ثمرۀ درخت هرچه بیشتر باشد، افتادگی آن نیز بیشتر می شود ما هم دغدغه ی متواضع بودن داشته باشیم

۰ نظر

قرآن کلید خوشبختی

مشاهده و خواندن قرآن و تفکر کردن و عمل کردن و نکته برداری از آن معادل دیدن امام زمان عج و زندگی کردن با آن حضرت در زمان غیبت میباشد

براستی انسان فانی که هنوز اسرارِ جسم و روح ما و جهان آفرینش را نمیدانند و معصوم و بدون اشتباه نیستند و تحتِ تأثیرِ دیگران و منافع و هوا و هوس خود هستند. فقط با علوم تجربی و بدون نیاز به وحی آیا می توانند کلید خوشبختی و راه سعادت را به ما نشان دهند؟؟ خود پیامبران و وحی همواره همچون شتاب دهنده ها باعث پیشرفت علم بوده است. چرا در قاره استرالیا یا آمریکا که پیامبران اولوالعظم در آنجا سکونت نداشته اند قبل از کشف شدن هیچ پیشرفت علمی و هنری نبوده و همچون انسان های اولیه زندگی میکردند؟

۰ نظر

ادب و صبر در اتفاق ها

کردم از عقل سؤالی که بگو ایمان چیست؟

عقل در گوشِ سرم گفت که ایمان، ادب است

آدمی زاده، اگر بی ادب است، آدم نیست

فرق در بینِ بنی آدم و حیوان، ادب است

چند روزی که در این خانۀ تن مهمانی!

با ادب باشکه خاصیّتِ مهمان ادب است

 

 آیه 212  سوره بقره

 چه بسا چه بسیارچیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید حال آنکه شرِّ شما در آن است پس کار را به خالق مهربان و آگاهت بسپار و آرام باش

 ***        

آیه 11و 12 سورۀ فجر

اما انسان هنگامیکه پروردگارش او را برای امتحان گرامی می دارد و به او نعمت عطا می کند مغرور می شود و می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است. ولی همین که باز برای امتحانِ او، روزیش را تنگ می گیریم مأیوس و ناامید می شود و می گوید: خدا به من اهانت کرده و مرا خوار شمرده است کلا نه، این چنین نیست هر دو تصور باطل است و هر دو کار برای امتحانِ تو بود، نه داده های خدا نشانه ی پیروزی توست و نه گرفته هایش نشانه ی شکستِ تو، پس آرام باش

۰ نظر

راننده

در ابتدا خداوند را یک ناظر مثل یک مدیر یا یک قاضی می دانستم که به دنبال «مُچ گیری» و خطایابی است.

قدری بزرگتر که شدم، به نظرم رسید که گویا زندگی مثلِ دوچرخه دو نفره است و خداوند در صندلی عقب، در پا زدن به من کمک می کند. روزی این را به عالمی گُفتم، او گفت:

«اگر می خواهی با این دوچرخه به بهشت و سعادت برسی، باید جایت را با خدا عوض کنی دیگر همه چی حلّه ...».

آری! از آن موقع که خدا را جلو نشاندم و فرمان را به او دادم، دیگر نمی گفتم شاید در مسیر مانعی باشد و من ندیده باشم یا سر از ناکجا آباد درآورم.

گاهی به من می گفت: «این چیزهایی که در توشه ات گذاشتی، بارِ اضافی است و باید زمین بگذاری و در عوض آن چیزهایی که برنداشتی، به دردت می خورد و باید برداری، اما منظورش را نمی فهمیدم.

ابتدا به او اعتماد نداشتم امّا حالا که به مسیرِ آمده، دوباره نگاه می کنم، می بینم چه حرفهای مرا از جاده های باریک پر سنگلاخ عبور داده است.

من دارم یاد می گیرم که ساکت باشم و در سخت ترین شرایط، فقط پا بزنم و از دیدنِ مناظر اطرافم لذت ببرم.

اگر تو راهنما نباشی، چقدر راهها تنگ و دشوار است و اگر تو هادی و هدایت گرِ ما باشی چقدر راهِ حق، روشن و زیباست. پس خدایا ما را مستقیم به راه وصالت ببر و نزدیک ترین مسیر را برای رسیدنِ محضرت انتخاب کن.

ما را به آن بندگانِ خاصّت که با سرعت به سوی تو در حرکتند و دائم حلقه به دربِ تو می زنند، ملحق فرما. ای معبود!

کیست که شیرینی محبّتت را چشید و جز تو را طلب کرد و آن کیست که به قربِ تو اُنس یافت و لحظه ای از تو روی گرداند؟! 

 

سوره نوح:

1 از پروردگار خود آمرزش بطلبید و استغفار کنید به مسیر بندگی برگردید که او بسیار آمرزنده و بخشنده است. که اگر این کار را کنید باران های پر برکتِ آسمان را پی در پی بر شما فرو می فرستد.

2وشما را به اموال فراوان و فرزندان یاری کرده و مشکل بی پولی و بی فرزندی را حل می کند.

4 باغ های سرسبز و خرّم و نهر های جاری در اختیارتان قرار میدهد، چرا شما برای خدایتان ،عظمت قائل نیستید؟! )و او را هادی خود نمی دانید؟ در حالیکه شما را در مراحلِ مختلف آفرید و شما را از نطفه به صورتِ انسانِ کامل رسانید ...

۰ نظر

صاحب سفره

در مهمان داری نمونه بود و از عاداتِ او این بود که تا مهمان برایش نمی آمد، لب به غذا نمی زد.

روزی بر او گذشت و مهمان برایش نیامد. به صحرا رفت تا مهمانی بیابد، که با پیر مرد بت پرستی مواجه شد.

خطاب به او فرمود: ای دریغا! اگر با ایمان بودی و خدا را می پرستیدی، تو را از اطعامِ خود بهره مند می ساختم اما حیف که ... 

در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: یا ابراهیم! خداوند متعال سلام می رساند و می فرماید:

«این پیر، هفتاد سال مشرک و گنهکار بود، ولی ما از روی لطفمان او را بهره مند ساختیم اما تو یک وعده غذا را که به تو حواله کردیم، به جُرم بیگانگی، به او ندادی؟!».


حضرت ابراهیم  به دنبال او رفت و دعوتش کرد.

پیر گفت: ردّ اول برای چه بود و دعوت آخر چرا؟!


ابراهیم خلیل  سخن خالقش را به او فرمود: پیر فکری کرد و گفت:

نافرمانی کردنِ چنین کریمی دور از مردانگی است. پس ایمان آورد و از جمله خوبان و خوشبختان شد.

 ***

هشیار باش، خلقتِ عالم ز بهرِ توست         غیر از خدا، هر آنچه که خواهی، شکستِ توست

ای دانای کل! چگونه سخن بگویم، حال آنکه تو به نیّتِ من آگاهی و حالم بر تو پنهان نیست؟ ای بی نیازِ مطلق! من در وقتِ ثروت و بی نیازی، به تو محتاجم، تا چه رسد به هنگام فقر و نیازمندی.

این بنده ات، هنگام تحصیل دانش باز نادان است، چه رسد به وقت نادانی!

ای هستی بخش! منی که خوبی هایم در واقع پُر از اشکال و بدی است، پس چگونه با این همه بدی، نگاهت کنم؟!

اما از تو نا امید نمی شوم و باز آرزوهایی که به کَرَمت دارم را به زبان می آورم چرا که به درگاه چون تو کریمی، ناچیز است.

ای خالقم! چقدر تو به من لطف ها و محبت ها کردی، با آنکه من ناسپاسیم بسیار بود؟!

تو چقدر با من مهربان بودی و به من نزدیک بودی، حال آنکه من چقدر غافل و از تو دور بودم؟!


***

تفکر کن تو در خلقِ سماوات            که تا ممدوحِ حق گردی در آیات

۰ نظر

آرایشگاه

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گویی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد!

مشتری پرسید: چرا؟

آرایشگر گفت: کافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدایی مهربان این قدر مریضی و مشکل باشد؟ 

مشتری چیزی نگفت وقتی کارش تمام شد، از مغازه بیرون رفت.

همین که از آرایشگاه بیرون آمد، مردی را در خیابان دید با موهایی ژولیده و کثیف. با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت: میدانی! به نظر من ، آرایشگر وجود ندارد!

آرایشگر با تعجب گفت: چرا این حرف را می زنی؟ پس من اینجا چه کاره ام؟ مثل اینکه همین الآن من بودم که موهای تو را درست کردما!

مشتری با اعتراض گفت: پس چرا کسانی مثل آن مرد ژولیده و مشکل دار وجود دارند؟

آرایشگر گفت: «مشکل از خودِ آنهاست، می خواستند به ما مراجعه کنند!! وظیفه ی من نیست که به دنبالشان بروم و آنها را اصلاح کنم، خودشان باید پیش ما بیایند! آرایشگرها وجود دارند، فقط برخی به ما مراجعه نمی کنند»

***

چون گـذار من فـتـد از کوی یار  می زنم بوسه به آن دشت و دیار

بوسه ها از عشقِ آن دلبر زنم ورنه با دیوار و در، ما را چه کار؟

ای فرزند آدم! من تو را آفریده ام و از حال تو باخبرم.

اسرارِ تو را می دانم و برملا نمی کنم.

اگر گناهانِ تو از کثرت و بزرگی به اطراف آسمان هم برسد، سپس از من آمرزش بخواهی تو را می آمرزم.

سرچشمه و منبع همه عشق ها و محبت ها منم و هیچ گاه پایان نمی پذیرم! من تو را برای خودم درست کرده و پرداخته ام و همه چیز را برای تو مهیا کرده ام.

تو مالِ منی، نه از آن دیگران. به من روی آور و با من اُنس بگیر که من بهترین مونس برای تو هستم. ای فرزند آدم! من سخنانت را می شنوم وقتی که با من حرف می زنی و دردِ دل باز می گویی.

تو هنگامیکه به نماز می ایستی آن قدر خوب به سخنانت گوش فرا می دهم که انگار همین یک بنده را در عالم دارم.

اما تو به قدری غافلی و متوجه غیر هستی که انگار هزاران معبود داری.

تو نیز سخنانِ مرا در کتابم بخوان که جز خیرِ تو را نمی خواهم ... .

بدان! اگر تو یک قدم به سوی من بیایی، من ده قدم به سوی تو بر خواهم داشت.

- در روایت است که تمام مهربانی هایی که در عالم وجود دارد تنها یک بخش از صد بخش رحمت بی کران خدای مهربان است 

***

 کرم بین و لطف خداوندگار

گنه بنده کرده است و او شرمسار 

۰ نظر

چیستان

سلطانی به وزیر خود گفت: سه سؤال از تو دارم. اگر پاسخ گفتی ، چه بهتر ، والّا از وزارت عزل می شوی.

1-خداوند چه می خورد؟ 2-خداوند چه می پوشد؟ 3-خداوند چه کار می کند؟

وزیر شب به منزل آمد و هرچه فکر کرد چیزی نفهمید. غلامی داشت که اهل دقّت بود. رفت و از او این پرسش ها را پرسید.

وی پاسخ داد:

1-خداوند غم و غصّۀ بندگانش را می خورد که چرا در غفلت اند و به لذت های حقیر دنیا مشغول شده اند و بینهایت را رها کرده اند.

2-پروردگار عیب بندگانش را می پوشاند اما سومی را بعداً پاسخ می دهم ...»

وزیر خوشحال شد و نزد سلطان رفت و پاسخ ها را تحویل داد. سلطان تا فهمید که پاسخ ها را از غلامش گرفته، وی را احضار کرد و به وزیر دستور داد جایش را با غلام عوض کند و غلام را در کرسی وزارت بنشاند. ... 

همین که غلام بر تخت تکیه کرد، سلطان جواب سؤال سوّم را خواست، او هم نگاهی به وزیر کرد و گفت:

خدا اگر بخواهد در آنی وزیر را غلام و غلام را وزیر می کند».

۰ نظر